Sonntag, 30. Dezember 2007

(حافظ شیراز)
























شمس الدین محمد حافظ شیرازی، سخنور نامی و بزرگ ایران در اواخر قرن هشتم هجری در شهر شیراز دیده به جهان گشود و در همان شهر بزرگ شد و تحصیل علم نمود و به زبان عربی که زبان ادبی آن زمان بود کاملاً مسلط گردید،و به همین مناسبت وی را حافظ مینامیده اند
حافظ در دورانی زندگی میکرده که از پر حادثه ترین زمانهای این مرز و بوم محسوب میگردید به همین واسطه اشعارش در لایه ای از ابهام و خود نیز آدمی بسیار محتاط بوده و از حُکام پیوسته فاصله میگرفته،خصوصاً که حُکام عهدوی بسیار خونخوار و بیرحم بودند و کوچکترین نکتهء مخالف با طرز فکر آنان نتیجه ای جز مرگ در بر نمیداشت
این نابغهء دوران در یک چنین وضعی اشعاری سروده که بی تردید، پرنفوذترین و عالیترین سرودهایی است که تا کنون در زبان فارسی پدیدار گشته و هیچ کلامی تا بحال این چنین در روح و قلب مردم جای نگرفته
او در بیتِ آخر،غزلهاءخود وعقایدش را واضح و بر خلاف ابهامی که در مأبقی ابیات می باشد گویا بیان نموده و بیشتر از رویِ همین ابیات است که در مورد او امروزه قلم فرسایی کرده و در موردش سخن میگویند
و اگر هر کس از دوستدارانش این ابیات را دقیغاً مطالعه کند خیلی بیشتر در مورد او خواهد دانست، حافظ که به خاطر تضادها و خونریزیها و بیرحمی هایِ حاکم زمان ،از آنان دوری می جُست وگوشهء خلوت گزیده بود
در همان زمان هم شهرتش بالا گرفت و با اینکه حتی از شیراز هم خارج نگردیده بود اشعارش به تمام نقات دنیا رسید و شهرتش نیز در همان سالها جهانی گردید زیباییِ سخن او که تا سر حد اعجاز رسیده او را پدیدهء دوران نموده و تا کنون کسی دیده نشده که اشعار حافظ را بخواند و بدان پایبند نگردد
تاریخ تولد و مرگ حافظ تخمینی است و هنوز به طور دقیق کسی در مورد تولد و وفاتش نمیداند و از روی این تخمین حافظ باید میبایستی در سن پنجاه و چند سالگی بدرود حیات گفته باشد، میگویند پس از وفات حافظ دوست و ملازمش محمد گلندام اشعار او را جمع آوری و حفظ نموده، ما از وضع زندگی حافظ و اینکه آیا در تنگدستی میزیسته یا مرفهء زندگی مینموده هیچگونه اطلاعی در دست نداریم و گفتار ما بیشتر بر نوشتار مختلفی است که از گزشته باقی مانده که آنها هم اختلاف بسیاری با هم دارند و این اختلاف باعث میشود که در صحت آنها شک نمود اما در اشعار خود خواجه همانطور که گفته شد در بیت آخر از رفتار و اخلاق خود و گاهی هم از وضع زمان خویش سخن گفته که بدان وسیله ما از شرح احوال او با خبر میگردیم. حافظ در خاک شیراز فوت کرد
امروز این محل به نام حافظیه میباشد، که زیارتگاه صاحبدلان و عاشقان شعرش است

سينه مالامال درد است اي دريغا مرهمي
دل ز تنهايي بجان آمد خدا را همدمي

اشعارش سوز و گداز است، کلامش راز و نياز
طراز پيرهن زرکشم مبين چون شمع
که سوزهاست نهاني درون پيرهنم

غزليات حافظ زبده ندارد، همه شيرين است و دلکش و مليح است و روحنواز.
نواي حافظ ملکوتي است.کلامش کلام دل و بيانش بيان احساسي عميق و عارفانه.
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرين و گل را زينت اوراق بود

حافظ به طرز انديشه و شعر و کلام و عرفانش اعتقاد دارد و خوش ميسرايد:
صبحدم از عرش مي آمد خروشی، عقل گفت
قدسيان گویی که شعر حافظ ازبر ميکنند

براي دوستداران شعر شيواي حافظ غزلياتي انتخاب شده تا در هر حال از آن اشعار عرفاني که سراسر ذوق است و شوق و عرفان و حکمت و آيه و حديث بهره مند شوند چنانکه خود فرموده:
صبحخيزي و سلامت طلبي چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

با خواندن غزلي از حافظ ميتوان لحظاتي از زندگي پردردسر مادي به عالم آرامش بخش معنوي سير کنند و به آسايش رواني نزديکتر رسند.
در آسمان چه عجب گر بگفته حافظ
سرود زهره برقص آورد مسيحا را


یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد، یاران را چه شد
لعلی از کان مروت برنیامد سال هاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند
کس به میدان در نمی آید سواران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمی سازد مگرعودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش
از که می پرسی که دور روزگاران را چه شد
(حافظ شیراز)

Keine Kommentare: