Sonntag, 23. Dezember 2007

1"کورش آسوده بخواب، ما بيداريم"




تخت جمشيد، شيراز، تهران۱۲ اکتبر-۱۸ اکتبر ۱۹۷۱روز ۱۲ اکتبر ۱۹۷۱، ساعت ۱۱ صبح، زير آفتاب گرم پائيزی، در برابر آرامگاه کورش کبير، بنائی که تقريبا از ۲۵ قرن پيش تا آن زمان سالم مانده بود، در ميدانگاهی که به همان مناسبت ساخته شده بود، پادشاه ايران، محمد رضا پهلوی " آريامهر" خطاب به بنيان گزار امپراتوری ای که دو هزار و پانصد مين سالگشت ايجادش را گرامی می داشتند، سخنانی ايراد کرد. محمدرضا پهلوی در آن زمان ۵۱ سال داشت. در سلامت کامل جسم و روان به سر می برد، اعتماد به نفس فراوانی داشت و به آينده ی کشورش اميدوار بود. کشوری که در طول دو دهه ی گذشته، پيشرفت چشم گيری کرده بود که جهان تحسينش می کرد و همه جا از آن به عنوان نمونه ی جهشی به پيش ياد می شد." آندره پی يتر" اقتصاددان برجسته ی فرانسوی، ايران را کشوری با رشد شتابان و عاری از تورم می خواند که تجربه ای درخشان در مديريت و توسعه ی اجتماعی بود...بسياری شخصيت ها، از جمله روسای دول و سفيران کشورهای خارجی در تهران نيز در اين عقيده شريک بودند.براساس تشريفات جدی و دقيق، پشت سرشاه، بانوان و آقايان متشخص مملکت، در لباس های باشکوه مرتب و منظم ايستاده بودند. افراد خانواده ی سلطنتی، نخست وزير و اعضای دولت، روسای مجلسين و ديوانعالی کشور، روسای دانشگاه ها، مسئولان موسسات بزرگ خصوصی و دولتی... و همچنين بسياری از شخصيت های خارجی از جمله سفيران دولت های خارجی در دربار شاهنشاهی حضور داشتند. با وجود شخصيت های مهم بين المللی حاضر، مراسم ويژگی کاملا ايرانی داشت و از راديو و تلويزيون ملی مستقيما پخش می شد. صدها خبرنگار از پنج قاره ی عالم، اخبار مراسم را به سراسر دنيا می رساندند. برای شاه، آن لحظات در " پاسارگاد" قرارگاه روان جمعی ايرانيان، بسيار هيجان انگيز و مهم بود. محمد رضا پهلوی می خواست با ارسال اين پيام نمادين به بنيان گزار آن شاهنشاهی، بر تداوم تاريخ ايران، و ارتباط روحانی و حتی عرفانی تاکيد کند که مردمش را در طول هزاره ها به هم پيوند می داد. مگر نه اين که تصاوير چهره ی شاهان بزرگ تاريخ ايران را در شاهراه های پايتخت نصب کرده بودند- حتی چهره ی " آغا محمد خان" بنيان گزار سلسله ی " قاجاريه" را که خاندان پهلوی جانشينش شده بود؟برای ايرانيان، " کورش" چهره ای حماسی است. ملت و تاريخ ايران، به او، خويشاوند و دامادش داريوش(۵۲۲ تا ۴۸۶ پيش از ميلاد) که پس از پادشاهی کوتاه مدت " کمبوجيه" ( کامبيز-۵۳۰ تا ۵۲۲ پيش از ميلاد مسيح) يکصدا و بی هيچ تصميم گيری رسمی يا دولتی، لقب "کبير" داده اند.از ميان ايرانيان، " کورش" را محمد رضا پهلوی، بيش از همه تحسين می کرد. کورش، که پدرش پادشاه قلمرو کوچک " پارس"، و مادرش دختر "اژدهاک" آخرين پادشاه سلسله ی "ماد"، و نيز پسرخاله "کرسوس" پادشاه " ليديه" بود، امپراتوری ايران را پايه گذاشت. اين " آزادی بخش مردمان"، که آخرين زندگی نامه نويسش "ژرار ايسرائيل" او را " دلپذيرترين قهرمان قرون قديم" می خواند، در رويای پايه گذاری امپراتوری جهانی بود. پس از او، " اسکندر" الگوی " کورش" را برگزيد و او نيز که ستايشگر "کورش" بود، به سنت ها، فرهنگ ها و هويت کشورها و ملت هايی که تسخير می کرد، احترام گذاشت. " کورش"، بر اساس سندی که اکنون در لندن محفوظ است و " استوانه کورش" خوانده می شود، اصولی را که نخستين منشور حقوق بشر در تاريخ محسوب می شود، چنين اعلام کرد:" به همه ی مردم، آزادی پرستش خدايانی را که می خواهند عطا کرده ام و فرمان می دهم که هيچکس حق آزار آنان را به خاطر باورهايشان ندارد. فرمان دادم که هيچ خانه ای ويران نشود و اموال و ماوای هيچ کس به غارت نرود... من صلح و آرامش همه ی مردمان راتضمين می کنم...""کورش" و جانشينانش به راستی سياستی بر مبنای تساهل و آزادی را پايه گذاشتند. و بدين ترتيب صلح پارسی pax persica بر بخش بزرگی از جهان شناخته شده پرتو افکن شد.متن همين منشور را از سال ها پيش از آن، از سوی بسياری از شهرداری های ايران، بر لوحه هايی حک کرده و در اماکن يا ميادين همگانی نصب کرده بودند.به چنين مردی بود که شاه با لحنی در عين حال شاعرانه و موثر، و گاهی اندوهگين پيام می فرستاد. پيامش، نثری بسيار زيبا بود. متن پيام، از قلم " شجاع الدين شفا" پژوهشگر، نويسنده، مورخ و رايزن فرهنگی پادشاه تراوش کرده بود. آن دو پيرامون محتوای آن، گفتگوهای درازی کرده بودند. هنگامی که نوشته آماده شد، شاه فقط چند تغيير کوچک در آن داد. محمدرضا پهلوی، سخنور برجسته ای نبود. هر زمان که بدون يادداشت برای جمعيتی سخنرانی می کرد يا در مجلسی سخن می گفت، تسلطش بر زبان فارسی و توانايی سخن پردازی اش باعث می شد به خوبی ازعهده برآيد. آنگاه نيز که قرار می شد متنی را در برابر گروهی بخواند، که از ده سالی پيش از آن، همواره به وسيله ی همان رايزن نوشته می شد، پيش تر يک بار نوشته را می خواند و سپس بی هيچ دشواری بيانش می کرد.اما در مورد خطابه ی " کورش" چنين نبود. شاه به دليل آگاهی به اهميت تاريخی و رسانه ای خطابه اش، ساعت ها صرف تکرار آن کرد تا کاملا بر متن تسلط يابد و لحنی را که در شان چنان متنی باشد، بيابد.خطابه به خوبی ايراد شد:" کورش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه هخامنشی، شاه ايرانزمين. از جانب من، شاهنشاه ايران، و از جانب ملت من، خاطره فراموش نشدنی تو را پاس می داريم. در لحظه ای که ايران پيوند خود را با تاريخ تجديد می کند، حق شناسی خود را نثار تو، قهرمان ناميرای تاريخ، بنيانگذار کهن ترين امپراتوری تاريخ می کنيم. تو، ای فرزند شايسته ی بشريت، ای آزادی بخش بزرگ. کورش، در برابر آرامگاه ابدی تو، خطاب به تو می گويم. آسوده بخواب که ما بيداريم و پاسدار ابدی ميراث با شکوه تو هستيم..." ده ميليون بيننده، اين مراسم را از تلويزيون تماشا کردند. همه ی آنها، متوجه هيجان سرشار شاه در پايان خطابه شدند. پس از پايان اين پيام تاريخی، ۱۰۱ تير توپ در آسمان آبی پاسارگاد شليک شد. تاج گل بسيار باشکوهی در پای آرامگاه آن پادشاه کبير نهاده شد. بی گمان آن روز و آن لحظه، اوج دوران پادشاهی محمد رضا پهلوی بود.آن سال، سی امين سال رسيدن او به پادشاهی، پس از کناره گيری پدرش در سال ۱۹۴۱، و همچنين سالگرد اصلاحات اساسی در کشورش بود که آنها را " انقلاب سپيد" نامگذاری کرده بودند. در پی اين اصلاحات، کشور جهشی بزرگ و راستين به سوی آينده ای درخشان کرده بود: اصلاحات ارضی، صنعتی شدن شتابان، توسعه ی زيربناها، برابری زن و مرد از لحاظ سياسی.ايران، همچنين در عرصه ی بين المللی ظهور کرده بود. پس از خروج انگليسی ها ازخليج فارس، مسئوليت حفظ امنيت آن منطقه را برعهده گرفته بود؛ و " اوپک" در اثر اقداماتی که شاه و" ملک فيصل" عربستان سعودی در آن نقش عمده ای ايفا کرده بودند، به نخستين پيروزی بزرگ خود دست يافته بود. اقداماتی که هم " ملک فيصل" و هم شاه، به خاطر آن بهای گزافی پرداختند.اما آن اوج نيرومندی و پيروزی در پاسارگاد، در عين حال به صورتی نامحسوس، آغاز پايان شاه نيز بود. آغاز اشتباهاتی که از آن پس رخ داد و از سوی مخالفان، با مهارت مورد سوء استفاده قرار گرفت. ساعاتی پس از همان مراسم، آن اشتباهات آشکار شد.در ابتدا، قرار بود مراسم سالگرد بنيانگذاری امپراتوری و ارج نهادن به کورش، همانند تاج گذاری شاه در اکتبر ۱۹۶۷، جشن هايی صرفا ملی باشد. قرار بود ايران شناسان و شرق شناسان سراسر دنيا که پژوهش های تاريخی بسيار در مورد تمدن و تاريخ ايران کرده بودند و کشور از اين نظر بسيار مديون شان بود، در آن شرکت داشته باشند. از اوايل سال ۱۹۶۹ اين انديشه مطرح شد که روسای کشورهای ديگر، روسای جمهوری و پادشاهان سراسر جهان به مراسم دعوت شدند. شاه به سرعت مجذوب اين فکر شد. به نظر او، ايران جايگاهی يافته بود که هم از لحاظ مالی و هم سياسی، می توانست پذيرای آنان باشد. دراين زمينه، بررسی ها و نظرسنجی های محرمانه از دولت های گوناگون انجام گرفت و پاسخ ها مثبت بود و بنابراين تصميم به برگزاری " جشن های شاهنشاهی تخت جمشيد" گرفته شد. اما چگونه بايد از شاهان، روسای جمهوری و شخصيت های درجه اول سياسی استقبال و از آنان پذيرايی می شد؟ شاه بر اين عقيده بود که بايد اين ميهمانان در هتل هايی که به همين منظور ساخته می شد، جای داده شده و از آنان پذيرايی می شد. ساختمان هتل " اينترکنتينانتال" که " کورش" نامگذاری شده بود؛ و هتل ديگری که در نزديکی تخت جمشيد قرار داشت و " داريوش" نام گرفته بود و با شيوه ی معماری آنجا همخوانی داشت، در شرف پايان بود. به عقيده ی شاه به پايان بردن ساختمان و تجهيز آن هتل ها کافی بود. بقيه ی ميهمانان را نيز می شد در شيراز، در کاخ های زيبای قرون هجده و نوزده و يا در ويلاهای اشراف و ثروتمندان محلی سکونت داد. اما انديشه ی برپا کردن يک خيمه گاه کرباسی که در سپتامبر ۱۹۷۰ مطرح شد و هدف از آن ايجاد مجموعه ای از خيمه ها به سبک قديمی و همخوان با عظمت و شکوه کوير پيرامون تخت جمشيد بود، نظر شهبانو فرح را جلب کرد. او کوشيد تا نظر مساعد شاه را جلب کند. سازمان های امنيتی، مخالف پراکنده کردن ميهمانانی با آن اهميت در نقاط گوناگون بودند. گروهی نيز در وزارت دربار بر نظريه ی برپا کردن خيمه گاه پافشاری می کردند و بالاخره توانستند شاه را راضی کنند.شاه، سال ها بعد، در قاهره، چند هفته پيش از درگذشتش هنوز بر اين عقيده بود که برگزاری آن جشن ها، نمايانگر گذشته ی پرشکوه ايران قديم و تداوم تاريخ کشور و کار به جايی بوده است. او می افزود که" راز ماندگاری ايران طی قرون متمادی، همانا در حفظ هويت خود بود که باعث شده ايرانيان در درازی تاريخ بر دشمنان اشغالگری چون " اسکندر"، اعراب و مغولان چيره شوند،... و با وفادار ماندن به همين هويت و گرامی داشت گذشته، و با به ياد آوردن آن تاريخ درخشان است که ايران می تواند بار ديگر راه ترقی خود را بازيابد".شاه باور داشت که در آينده نيز " ملت ايران با همين بازگشت به سرچشمه های مليت و هويت خويش است که می تواند بر اين رژيم به اصطلاح اسلامی، نقطه ی پايان نهد.- اين پيوندی است که هرگز نخواهد گرفت." با اين حال از حالتی که جشن های شاهنشاهی به خود گرفت، و مبالغه در استفاده از خدمات خارجيان در برگزاری اش، متاسف بود و می گفت: " ما به اين جزئيات وارد نبوديم. نبايست می گذاشتيم چنين شود."هنگامی که بالاخره با طرح برگزاری جشن ها موافقت کرد، ديگر دخالتی در جزئياتش ننمود. عادت او اين بود. کميته ای به رياست شهبانو، همه ی تصميمات را می گرفت. او درست به سان رئيس يک کارگاه، دکوراتور، متخصص برگزاری ضيافت ها و نورپرداز کارها را انجام می داد. وزارت دربار- و نه دولت- نظارت بر برنامه و اجرای آن را برعهده گرفت. در محافل خصوصی، " هويدا" ی نخست وزير و " جمشيد آموزگار" وزير دارايی، انتقادات خود و نگرانی اش را از هزينه های پيش بينی نشده پنهان نمی ساختند. اما در انظار عمومی، همه ی تعهدات خود را انجام می دادند. هيچ رويداد نامنتظری پيش نيامد. نه تاخيری و نه حادثه ای.در ظرف يک سال، تيم موسسه ی " ژانسن" jansen به کمک متخصصان و کارگران محلی، کاری سترگ را به انجام رساندند. پديده ای که مطبوعات بين المللی آن را " اردوگاه ايرانی خيمه های طلايي" ناميدند: خيمه گاهی عظيم از ۶۸ چادر موقت بزرگ در مساحتی چهاربرابر و نيم ميدان " کنکورد" پاريس و آماده ی پذيرايی از ميهمانان. اين اقامتگاه موقتی، از پارچه های صنعتی ساخته شده بود که بر روی اسکلت بندی چوبی کشيده و بر زيربنايی بتونی کار گذاشته بودند. هيچ خطر آتش سوزی وجود نداشت، زيرا چادرها ضد آتش بودند و پيش بينی شده بود که در برابر بادهايی با سرعت ۱۰۰ کيلومتر در ساعت، مقاومت کنند. همه مجهز به تهويه ی مطبوع. " دهکده" خيمه ای به شکل ستاره بود. در مرکز آن خيمه ی سلطنتی به طول ۳۵ متر، ويژه ی پادشاه و شهبانو، خيمه ای به طول ۶۸ و عرض ۲۴ متر برای نهارخوردن و چادری نيز به همان ابعاد برای استراحت و گردهمايی ميهمانان قرار داشت. ديوارهای خيمه ی نهارخوری از مخمل سرخ پوشيده شده بود و ديوارهای خيمه ی ميهمان خانه از پارچه ی ضخيم آبی. زمزمه هايی وجود داشت که بسيار شگفت انگيز می نمود و اثری بسيار منفی بر افکار عمومی گذاشت: که خيمه ی مرکزی از خيمه ی " اسکندر مقدوني" الهام گرفته شده است. " تخت جمشيد" به دست اشغالگر يونانی ويران شده و مردم هنوز او را لعن و نفرين می کنند.در خيمه ی مرکزی، شاه يک ميهمانخانه – دفتر داشت، و اتاقی با حمام بسيار مدرن که جديدترين زينت الات در آن کار گذاشته شده بود. مبل ها با ورق های نازک طلايی پوشيده و کفپوش آن به رنگ سياه بود با طرحی به رنگ طلايی قديمی نما. ديوارها با پارچه ای زردرنگ که نشانه هايی آبی رنگ داشت پوشانده بودند. ديوارهای ميهمانخانه ی بخش شهبانو، پوشيده با پارچه ی آبی بود. مبل ها و کفپوش سفيد بودند و همچنين کفپوش اتاق خواب او. در آن، تخت خوابی مدرن با آسمانه ای که پارچه ای با طرح های بيضوی آبی و سفيد بر آن کشيده بودند وجود داشت. اين رنگ ها در هماهنگی کامل با پرده ها بود. و حمام به رنگ صورتی کم رنگ بود با کاغذ ديواری براق با شکل های هندسی. در تالار نهارخوری، ميز بزرگی برای پذيرايی شاه و شهبانو از پادشاهان و روسای کشورها آماده بود. پيرامون آن، بيست ميز ديگر که هرکدام دوازده نفر را در خود جای می داد، ويژه ی بقيه ميهمانان بود. برخلاف انتظار، شمار ايرانيان مدعو بسيار کم بود. پنجاه چادر مربوط به ميهمانان با شکوه تر و تزئينات داخل آنها بسيار با سليقه انجام شده بود. شهبانو دستور مطلق و صريح داده بود که مدعوين بايد خود را در قصر واقعی احساس کنند. چادرها هريک به سبکي- از بسيار کلاسيک تا مدرن- تزئين شده بود. در مورد هزينه ها، هيچ خستی به خرج داده نشد. موسسه ی " باکارا" سفارشی برای ساختن چندين هزار قطعه وسايل ميز شام ضيافت بزرگ را دريافت کرد. يک خياط فرانسوی بسيار مشهور که هميشه لباس های شهبانو را می دوخت، سی دست لباس روز و به همان شمار لباس شب برای نديمه هايی که قرار بود ميهمانان گرانقدر را طی سه روز اقامت شان همراهی کنند، تهيه ديد. شيک پوش کردن ميهمانداران مذکر به مزون مشهور" لانون" سپرده شد. آتش بازی و جلوه های ويژه ی بازی فواره ها به شرکت " اويري" محول گرديد. آرايشگران مشهور " آلکساندر" و "کاريتا" و " اليزابت آردن" سالن های آرايشی که حدود چهل نفر در آن ها کار می کردند، برپا کردند. موسسه ی " اليزابت آردن" به منظور هديه دادن به مدعوين، يک نوع ويژه محصولات آرايشی به نام " فرح" ابداع کرد. کمپانی " هاويلند" يک سرويس قهوه خوری ساخت که فقط يک بار از آن استفاده شد. تهيه ی ملحفه ها، حوله ها، سفره ها و دستمال سفره ها و غيره يک سره به شرکت " پورتول" پاريس سفارش داده شد. آشپزی و تهيه غذا به عهده ی رستوران " ماکسيم" پاريس بود. غذاهای ايرانی از لذيذترين خوراکی ها و در دنيا مشهور است. ولی تنها خوراکی ايرانی که در صورت غذا به آن اشاره شده بود، خاويار، و بقيه ی غذاها، فرانسوی بود. تنها نکته ای که شهبانو پيش از تصميم گيری در موردش ترديد داشت، همين بود.اما حتی پيش از آن که اين مجموعه مورد استفاده قرار گيرد، آگاه شدند که چه زيانی به بار آمده است. ابعاد شايعات از حد توصيف فراتر نرفت. پس کوشيدند که همه چيز را به گونه ی رازی نگه دارند. اما اثر اين دارو، از درد بدتر شد. بعدتر، که مراسم پايان يافت، هيچکس نمی دانست با آن خيمه گاه، با همه ی اشيای گرانقيمت و زينت آلاتش چه بايد کرد. حتی نمی شد آن را به عموم نشان داد، زيرا ايرانيان که از جشن ها برکنار مانده بودند، خشمگين بودند. منطقی ترين مصرف آن مجموعه، تاسيس مجتمعی توريستی مانند " کلوب مديترانه" برای ميليونرها بود که منبع درآمد سرشاری می شد. برای انجام اين منظور، می بايست درهای خيمه گاه را باز کرد و آن را به معرض تماشا گذاشت. اما اين شهامت پيدا نشد. و از آنجا که نمی توانستند بی دليل همه چيز را از ميان ببرند، شهر خيمه ای به محلی ممنوعه تبديل شد که مردم فقط آن را از دور می ديدند. نتيجه ای اين وضع را آسان می توان تصور کرد. حتی انقلابيون نيز جرات نکردند به آن دست بزنند. چندسال پس از انقلاب، باقی مانده های آن مجموعه ی باشکوه، به گونه ای به موزه وحشت تبديل شد- با تفسيرها و اظهارنظرهايی درباره اش، که می شود حدس زد. بالاخره آن موزه را نيز تعطيل کردند. اما در شامگاه برگزاری جشن " تخت جمشيد" تصورچنين وضعی هم وجود نداشت.طرز و نظم استقبال از مدعوين در فرودگاه شيراز که به همين مناسبت نوسازی اش کرده بودند، و انتقال آنان به " تخت جمشيد"- از شاهراهی که به همين منظور ساخته شده بود- يک موفقيت کامل بود.هريک از بلندپايگان بين المللی که از پلکان هواپيما پايين می آمد، مورد پيشواز يکی از برادران ناتنی شاه، يا "هويدا" قرار می گرفت، در مورد روسای کشورها مراسم کامل استقبال، شامل نواختن سرود ملی آنان و ادای احترام نظامی انجام می شد. اين تشريفات به نسبت مقام ميهمان، خلاصه تر می شد. همه چيز مانند يک برنامه ی "باله"، کاملا حساب شده بود. با توجه به آن که ميهمانان بلندپايه به فاصله ی پانزده دقيقه از همديگر می رسيدند، توفيق مسئولان تشريفات و گارد سلطنتی کامل بود.اتومبيل های مدعوين، مرسدس بنز های ES۲۸۰، همه با تهويه های مطبوع و به رنگ کبود بود که ويژه ی مراسم، خريداری شده و پس از پايان جشن ها، با سود فروخته و درآمدش به خزانه ی عمومی ريخته شد.موکب ميهمانان بولوار پهن ميان فرودگاه و شهر شيراز، و سپس خود شهر گل های سرخ آتش فام را می پيمود. ميهمانان از دور موزه ی " هنرهای زيبا" ی شهر در بنای قرن هجدهمی اش، دروازه ی بزرگ بازار و " مسجد وکيل" که " کريم خان زند" پادشاه خدمتگزار ساخته بود، چند بنای دانشگاه و " کاخ ارم" ديدن می کردند. سپس شهر را از " دروازه قرآن"، بنای قديمی ای که کاشی کاری ها و تزئينات ظريفش چند سال پيش از آن مرمت شده بود، ترک می کردند. به محض خروج از شهر، به آسانی می شد ايران مدرن را که سر برآورده بود، ديد. پرديس پهناور دانشکده های کشاورزی و دامپزشکی اثر مهندس معمار " محمدرضا مقتدر"، کارخانه ها، شهرک های اقماری شيراز را... اين ها شهرک های " پوتمکين" نبودند، بلکه واقعياتی بودند که نمايندگان مطبوعات بين المللی، مرحمت نمی کردند و ببينند. چشم ها فقط به جشن ها، به ويژه به جنبه های منفی آن خيره شده بود.شاه و شهبانو از ميهمانان در محوطه ی تشريفات خيمه گاه استقبال می کردند. پادشاه به گونه ای خستگی ناپذير يک عبارت را به فرانسه و انگليسی، يا به فارسی که برای ميهمانانی که هيچکدام از آن زبان ها را نمی دانستند ترجمه می شد، تکرار می کرد: " به نام شهبانو و خودم، مقدمتان را به ايران، برای شرکت در آئين های دوهزاروپانصدمين سال بنيان گزاری شاهنشاهی مان، گرامی می دارم." دست دادن، نواختن سرودهای ملی و سان ديدن از گارد احترام نظامی، اندکی کمتر از پانزده دقيقه طول می کشيد. ميهمانان سپس به چادرهای خود راهنمايی می شدند.فهرست شخصيت هايی که آمده بودند، چشم گير بود. احتمالا آن مراسم، بزرگ ترين گردهمايی سران کشورها در دوران معاصر به حساب می آيد. بی ترديد، جشن ها يک پيروزی ديپلماتيک برای ايران و پادشاهش بود. دولت حق داشت که اعلام کرد: " اين گردهمايی با شکوه، در اين روزها ی فراموش نشدنی، تخت جمشيد را مرکز ثقل جهان ساخته است."" هايله سلاسي" امپراتور اتيوپی ( که رئيس سنی سران کشورهای کره خاکی بود)، شاهان و ملکه های بلژيک، دانمارک و اردن، پرنس و پرنسس موناکو و وليعهد ژاپن و همسرش، پادشاه مراکش، " اولاف" پادشاه نروژ، پادشاهان تايلند و نپال، پرنس " فيليپ ادينبورگ" شوهر ملکه ی انگليس که به نمايندگی از ملکه آمده بود به اتفاق دخترش پرنسس " آن". پرنس " برنارد" که ملکه " جوليانا"ی هلند او را فرستاده بود. همه ی پادشاهان و اميران شبه جزيره ی عرب.حضور شمار زيادی از روسای جمهوری و سياستمداران تراز اول که قدرت و اهميت بيشتری از پادشاه با جايگاه نمادين داشتند، اهميت فراوان داشت: " پادگورني" صدر هيات رئيسه ی اتحاد جماهير شوروی، مارشال " تيتو" يوگسلاوی، روسای جمهوری ترکيه " سوناي"، پاکستان"يحيی خان"، تونس " بورقيبه"، سنگال " لئوپولد سدارسنگور"،... و همچنين لهستان، ايتاليا، اتريش، سوئيس، آلمان فدرال، هند و چندين کشور ديگر سوسياليست و يا آفريقائی.دو دوست و متفق ايران، که حضورشان بسيار دلخواه می بود، غايب بودند: " ريچارد نيکسون"، که به معاونش " اسپريوآگنيو" نمايندگی داده بود. در اين مورد از ابتدا توافق شده بود. اما نيامدن " ژرژ پمپيدو" رئيس جمهوری فرانسه که دعوت را پذيرفته بود، ولی در آخرين لحظه خبر داد که نخواهد آمد، به راستی يک حادثه ی ديپلماتيک به بار آورد و روابط فرانسه و ايران را برای مدتی طولانی سرد کرد. بهانه ی نيامدن او، رسما مربوط به تشريفات بود: ظاهرا " پمپيدو" خواسته بود درصدر ميز روسای دول فرانسه زبان نشانده شود، در حالی که هيچ توجيهی برای اين کار وجود نداشت. حقيقت آن بود که با وجود روابط استثنايی دوستانه ميان دو کشور، و جايگاه والايی که شرکت های فرانسوی در تدارک و اجرای مراسم تخت جمشيد داشتند- سراسر مراسم نمايشگاهی ازتوانايی ها و ظرافت های حرفه ای فرانسويان در زمينه های مختلف محسوب می شد- " ژرژ پمپيدو" تسليم فعاليت شديد روشنفکران چپ گرای " سن ژرمن دوپره" و توفيق آنان در گردآوری تومار عليه سفرش، و همچنين واکنش چند روزنامه دست چپی شده بود. شاه پس از شنيدن بهانه ی " تشريفاتي" او گفت: " اگر "دوگل" بود، جايی استثنايی و در شان او برايش در نظر می گرفتم، اما اين " پمپيدو" چه خيال می کند؟ فکر می کند کيست؟" بالاخره قرار شد " ژان شبان دلماس" نخست وزير فرانسه که شاه او را خوب می شناخت و روابط خوبی با وی داشت به جای رئيس جمهوری بيايد. سفارت فرانسه تقاضا کرد که به " شبان دلماس" و همسرش از چادرهای ويژه ی روسای جمهوری داده شود. مسئولان تشريفات ايران اين تقاضا را رد کردند و تا آخرين لحظه، هيچ کس نمی دانست که آيا نماينده ای از فرانسه حضور خواهد داشت يا نه. و اگر باشد، چه کسی خواهد بود. در نهايت با وساطت شاهدخت " اشرف" خواهر دو قلوی شاه و " هويدا"، شاه اجازه داد نخست وزير فرانسه و همسرش در چادر رياست جمهوری ها اقامت کنند. به همين مناسبت، فرانسه يک تابلوی بسيار زيبا از آثار " برنار بوفه" ( نقاش مشهور فرانسوی) به زوج سلطنتی هديه کرد. هديه ای که می گفتند بسيار مورد پسند شهبانو واقع شد.علاوه بر شخصيت های رسمی، شخصيت های مشهوری نيز حضور داشتند: شاهزاده " خوان کارلوس" پادشاه آينده ی اسپانيا که نماينده ی ژنرال " فرانکو" بود، " کنستانتين" پادشاه پيشين يونان که نمی دانم چرا شاه احترام زيادی به او نداشت، ولی شهبانو به وی و همسرش علاقمند بود. پرنس " آقاخان" که از نزديکان دربار ايران بود و همچون اجدادش گذرنامه ی ايرانی داشت، " ايملدا مارکوس" از فيليپين و شاهزاده " ميشل" يونان هم که ميهمانان اروپايی به دليل دانسته های تاريخی بسيارش از او پرسش هايی می کردند، آمده بودند.

Keine Kommentare: