Sonntag, 30. Dezember 2007

عشق و مغز آن/1



















بخش نخست؛
آه از دست این «عشق» ــ این دوّمین مشغولیّت مغز و ذهن انسان، و بلكه حیوانات با هوش، پس از آمیزش یا سكس! هیچ قوم و فرهنگ و نژادی از عشق و غوغاها و درامها و تراژدیهایی كه این پدیده در میانشان برمی انگیزاند غافل یا بهتر بگم به حال خود در امان و رها نمانده است. یك سوژه و بلكه میمی شایع، اپیدمیك، و مُدی مزمن امّا خنثی نسبت به اعصار و احوال و نوع مردمان و تمدّن و فرهنگشان. دقیقاً از همینرو اجازه بدهید تا من سرتان را بیشتر از این به درد نیاورم و لایه و حجابی بر تحیّرتان در وصفی رومانتیك و ادبی یا شاعرانه از این مقوله بر نیفزایم. عشق، مٌقدمات پیدایش، مراحل و نمود مغزی و هرمونی آن موضوع نوشتار كوتاه من است.

كشف راست و دروغش با شما؛ امّا نقلی است در محافل آكادمیك كه ظاهراً روزی یكی از همكاران ج. هالیدین، ژنتیست متأخّر انگلیسی، رو بهش كرد و گفت: ”ببینم آقای هالیدین، حالا كه شما اینقدر در باره طبیعت ــ این مخلوق خدا ــ میدانی راجع به خداوند، كه خالق آن باشد، چه مطلب مهمی برای گفتن داری . . . ؟!“ ژنتیست ما پس از تأمّلی كوتاه با لبخندی شیطنت آمیز رو به همكارش كرد و پاسخ داد: ”این خدا هر كی یا هر چی هست؛ خلاصش بگم كه علاقه نسبتاً مفرطی به «سوسكها» داره !“ در ادراك نكته حرف او كافیست بدانید كه بیش از هر جانور دیگری خدای این طبیعت وقتش را گذاشته روی خلق و نشر بیش از سیصد هزار نوع سوسك آنهم در حال حاضر؛ ابن در حالیست كه یك و فقط یكنوع انسان، همو سپینس، فعلاً بر پشت زمین راه رفته و هی پشت سر هم دسته گل بر علیه ضمانت حیات خویش به آب میدهد! اصولاً در فهم بی تفاوتی دستگاه خلقت نسبت به انسان، دیگر پستانداران، ماهیها و خزندگان كلا‏ً بر روی هم؛ همانقدر بس كه بدانید هم تنوّع و هم كثرتشان در مقابل حشرات چیزی نزدیك به صفر است. یكی از مزخرفترین حرفهای دلخوش كننده پیامبران به رهروانشان این بود كه ”انسان مركز حیات” است و پرگار وجود در اتاق طرّحی خدایانی كه مدّعی رسالاتش بودند دایماً در حول انسان می گشته است. باری، همان بلایی را كه گالیله با مشاهده تلسكوپی خود بر سر نجوم شناسی «بطلمیوسی» آورد تا دیگر زمین را مركز جهان ندانیم؛ داروین نیز بر سر ادیان آورد تا اعتقاد كاذبشان به «اَحسَنُ الْمخلوقاتْ و اَقومُ الْموجوداتْ» بودن انسان یكبار و برای همیشه ابطال بشود، گر چه این میم متأسّفانه هنوز نابود نگشته و از قضا منشاء بسیاری از رنج و حرمانهای بشر مدرن است.




حالا از تنوّع و كثرت حشرات به كنار خدایان علاقه و ارادت وافری به خلق و تكمیل «بازی جفتیابی» نیز داشته اند. چرا كه در غیر اینصورت ما شاهد اینهمه تاكتیكها و استراتژیهای گوناگون این بازی ظریف، زیبا، جالب، مرموز، فطین، مخفی، سكسی، پیچیده، هنرمندانه، دراماتیك و بشدّت فراگیر و پا بر جا در میان نوع انسان بخصوص و حیوانات بطور عام محال بود باشیم. . . ! اتّفاقاً همین صفات و تنوّع روشها و صورتهای جفتیابی در میان انسانهاست كه در عمل ارایه تئوری برای ساختار و كار كرد «عشق» را مختل و یا با مشكل مواجه میكند. امّا این مسلّم است كه بدن و مغز انسانها در طول تعامل هفت میلیون ساله آنهم در تحت انتخاب طبیعی «همذهنبازی» و «آمیزش» و «همخوابی» زن و مرد با هم بوده است كه به اینجا رسیده؛ محصولی از زمان و تكامل.

شما به محض قرار دادن زن و مردی در یك شرایط مناسب بسادگی میتوانید شاهد پدیده «لاسیدن» یا «همذهنبازی» در میان آندو باشید. در مورد «زبان بدن» یا «گفتار اطواری» بد نیست كمی با تحقیقات «ابیل ایبسفلت» قوم و نژاد شناس آلمانی در دهه شصت آشنا بشویم. كشف او در رابطه با الگوی لاسیدن زنان صرفنظر از قوم و نژاد و توسعه و فرهنگ و ملیّت و دین و آئین آنها بسیار جالب است. او با روشی كاملاً بدیع امّا دقیق و با كاشت دوربینهای ویدیوئی در محلهائی مناسب نسبت به صورت زنان و طرف مقابلشان و سپس آنالیز یك بیك آن تصاویر به مراحلی از یك الگوی تكراری و طبعاً فطری میان جنس زن دست یافت:
زنان اوّل به فردی كه نسبت به آنها نظری حاكی از رغبت می اندازد و اینكار او برایشان نیز خوشایند است لبخندی زده و در همانحال كه در صدد هر چه بازتر نمودن چشمان خویشند تا طرف خود را بهتر ارزیابی كنند؛ ابروان خود را با یك حركت سریع و آشكار به بالا می اندازند. سپس با خمار كردن چشم و به پائین كشیدن حدقه آن و رقّتی كه در دل فرد مقابل خود از اینكار ایجاد میكنند سر خود را به یك طرف متمایل نموده و با حالی ظاهراً خوش و كیفور نگاهشان را به سمتی دیگر، گر چه موقّت و آنی، میدوزند. بعد مثلاً به كرّات میبینید با پوشاندن نسبی صورت خود با یكی از دستهایشان كرِّ و كر آنهم با یك حالت نیمه عصبی شروع به خندیدن میكنند. و این رفتار همراه است با تموّج یك نوع شیطنت بچّگانه و كنجكاوانه در چشمانشان حاكی از یك انتظار و پیام به فرد كه: خوب دیگه، حالا برو به مرحله بعدی. . .!

این الگوی نسبتاً ثابت رفتاری در زنان حین «لاسیدن» آنهم با مراحلی كه كم و بیش آمد؛ مدام تكرار میشود بطوریكه ایبسفلت را بر آن داشت تا پدیده فوق را امری «فطری» و برنامه ای حك شده در مغز و ذهن زنان بداند. یكی دیگر از بازیهای رایج در رفتار زنان حین لاسیدن و جفتیابی تظاهر آنهاست به خجالت، ناز كردن و بقول معروف پشت چشمان را نازك نمودن و پلك زدن و در همانحال با سری نسبتاً افتاده و صورتی ملتهب و گُر گرفته القاءِ نوعی تسلیم. اتّفاقاً عین همین رفتار در میان برخی از حیوانات ماده نیز به چشم میخورد. انداختن سر و یا موها به یك طرف چه در میان زنان و چه مرغان دریائی، بنام اَلبتراس، و برخی دیگر از پرندگان در مقام جفتیابی و لاسیدن نیز بساده گی قابل مشاهده است. در همین ردیف است بالا كشاندن شانه ها و پشتشان را تخت كردن در میان زنان برای آشكاری هر چه بیشتر برجستگی و بزرگی سینه هایشان و گیسوها یا زلفان خود را مهوش-گونه در یك حركت ناگهانی به این سو و آنسو انداختن. حسّاسیّت بالای قوّه شامّه زنان به بو و فِرمون در اینحال و تبعاّ مشاهده گشادتر شدن سوراخ بینی شان در فرایند لاس زدن نیز كاملاً محسوس است. همچنین است بازی انگشتان آنها با اشیاءِ در دسترسشان.

(اینهم یك علّت اعمال حجاب از طرف مردان به زنان تا بلكه شانس آنها در تضمینِ انتقال و كپی ژنتیكی و تكثیر خودشان به نسل بعدی بواسطه كنترل و قابل پیش بینی كردن و در نهایت به انحصار درآوردن لاسیدن، جفتیابی، آمیزش و همخوابی زنها، و بزعم آنها ماشینهای جوجه كشی یا كشتزار خود، حاصل گشته و محفوظ بماند. جالب است كه همه ادیان ابراهیمی در ظرف پنج-سه هزار سال گذشته تا بحال دائماً بر طبل حفظ همین منافع ژنتیكی مردان به قیمت فاتحه خواندن شدن به آزادی زنان كوفته اند. و باز جالبتر امّا با فرجامی فاجعه آمیز آنكه همانا عاطل و باطل شدن مغز و شعور و ذهن زنان در این میان دامن تمدّن بشر را، صرف نظر از جنس او، گرفت! زنهار از شما جوانان كه باز بر این خطای نابخشودنی همچنان اصرار بورزید و جرئت تغییر «هـویّـت» خود را در مقابل اسطوره ها و قهر سنّت نداشته باشید! مبارزه واقعی در ایران و انیران میان «علم» و «دین» در جریان است و نه مثلاً میان خاتمی-چیها و محافظه كاران كه در اصالت نزاعشان همین بس كه وقتی به مسئله «زن» میرسند به چهارپایانی خسته و تنبل میمانند كه علیق و آسایش اصطبل خویش را با واقعیّت كار و شلّاقی كه در بیرون انتظارشان را میكشد هرگز عوض نمیكنند! عزیزان من گول دعواهای زرگری و سطحی اینها را برای تضمین چهار تا منفعت خودشان در اینجا و آنجا نخورید و بجای آن بروید به دنبال فكر و توسیع روش علمی دانشمندان در حلُ و بحث مسائل انسانی و نه ایده های پوچ و تو خالی روشنفكران! در ایران و جهان نه دیگر آبی از روحانیون گرم میشود و نه از به اصطلاح روشنفكران. آه، كه من شخصاً نسبت به ایندو گروه و در منفعت واقعی كارهایشان برای نوع انسان آنهم به یك اندازه و بسیار مشكوكم . . .! بگذریم !)

مردان نیز از ژستهای كاملاً مشخّص و تكراری برای جلب توجّه زنان استفاده میكنند. از سینه گرفتن و خود را چهار شانه نشان دادن گرفته تا نوعی خم كردن بالا تنه شان همچون سایه بانی بر روی اندام زن. همچنین است فرو بردن انگشتان دستشان در یكدیگر از پشت سر و اندام خود را در مبل و صندلی به بالا كشیدن و سینه های خود را برجسته كردن. و جمع و جور كردن اشكمبه خود بداخل بدن و فكّ زاویه دار خود را برخ كشیدن. در یك كلام سعی بر بزرگتر و كشیده تر بودن اندام خود. به خروسها و به آن بال و پر رنگین و تاج بزرگ و سرخرنگ، رنگ سكس، و بلندی پاها و میخچهای برجسته پشت پاهایشان بنگرید؛ همینطور در حجیم نمودن پرهای خود و جدا نمودن بالها از بدنشان در آغاز حركتشان برای جفتگیری با مرغان دقّت كنید؛ انگار مردان را دیده اید. یكی دیگر از كارهای رایج مردان برای جلب جفت و یا تقویت لاسیدنشان با زنها «پز» دادن است. حالا یا با امكانات مادیشان یا با استعدادهای معنویشان یا ویژگیهای دلقكبازی آنها در بنمایش گذاردن طبع شوخ و آسان خویش. خیال شما دختر رو راحت كنم؛ اگه یك شازده پسری از شما خوشش بیاد ها مثل یك عنتر واستون بالا پائین میپرّه؛ جالبه كه دست خودشم نیست به روی ماهتون قسم! امان از دست این ژنها و هرمونها ــ چه روباتهای عجیب و غریبی از ما انسانها ساخته اند؛ دمشون گرم ! بدوستی میگفتم ما انسانها خودمون یك پا روباتیم حالا برامون جالبه كه مثلاً ببیینیم یك روبات با هوش چگونه رفتار میكند؛ یعنی آنچه خود در واقع هستیم در دیگر اسباب بازیها جستجو میكنیم. این طنز تلخ را ببین كه یكی دیگر از دوستانم در حین چت با او به من گفت: ”واسم انسان و طبیعتش مهم نیست، بلكه تكنولوژی مهمّه !“ و من را میگی با خواندن این جمله اش دنیا دور سرم از اینهمه جهل و غفلتش داشت سیاهی میرفت و متأسّفانه هیچ واكنش مناسب دیگری بجز بار كردن چهار تا فحش آنهم در اوج عصبانیّت به او در خود نیافتم. بیخود نیست بدبختترین نوع حیوانات، همین انسان است. بگذریم . . . !

نظر اندازی و نگاه متمركز نیز یكی از شیوه های لاسیدن و تبعاً جفتیابی است؛ «زبان چشم». اگر فرهنگ و سنّتی اجازه این نوع تناظر را به مردان و زنان بدهد آنگاه معمولاً آنها در یك فاصله زمانی دو تا سه ثانیه بعمد و دقّت آنهم با حالتی خیره در چشمان یگدیگر زل میزنند و سپس با خلاص كردن حدقه و مردمك چشمان و رقّت آنها علامت علاقه خود را به فرد مقابل اعلان میكنند و در همانحال نگاهشان را به سمتی دیگر سوق میدهند؛ هر چند بظاهر.

(دوباره، یك علّت دیگر برای اعمال حجاب مثلاً در میان مسلمین كه صرفاً بخاطر الكن نمودن «زبان چشم» است. اسلام بر خلاف منطق «تئوری بازیها» و اهمیّتی را كه برای داد و ستد حدّاكثری و سیّال اطلاعات در مقام تصمیمهای «بازیگران» قائل است یك پداگوژی یا آموزه ضدّ تكاملی است. با تحریفاتی كه در این میان می اندازد مایه انتخابهای غیر طبیعی و نا متلائم با روانشناسی جفتها میشود كه صد البتّه دود آن بیشتر به چشم زنان میرود تا مردان. چون این زنان هستند كه با حامله شدن خویش و استهلاك شدید اندام دخترانه، رعنا و جذّاب سابق خویش در این جریان را بمقدار زیادی از دست داده و بدان شانس یافتن جفت بعدی امّا دلخواه خود را از دست میدهند. جالب است كه اگر به آمار سازمان ملل در مورد میزان طلاق و اتّفاق آن در سالهای پس از ازدواج در جوامع مسلمین بنگرید، مشاهده میكنید كه اوج آن در همان سال اوّل است. این امّا در كشورهای غربی سالهای چهارم، هشتم تا دهم است. این نشان میدهد كه فقر روابط و تبعاً كمبود اطّلاعات در فرآیند جفتیابی تا چه حد برای زنان مسلمان گران تمام میشود كه حامله شدن در همان سال اوّل همان و كاهش شدید انگیزه و تصمیم آنها به دوری جستن از یك مرد نادلخواهشان بنام شوهر همان. مثلاً این رقم در مصر و در سال هزارونهصدوهفتادوهشت آنهم در همان ماههای اوّل ازدواج عبارت از سی ودودرصد است و در انتهای سال اوّل بیكباره نصف شده و در سال دوّم باز ناگهان به كمتر از یكسوّم میرسد. این الگو امّا در میان كشورهای غربی بیشتر تابع رسیدن سنّ بچّه های حاصل از آن ازدواج به سنّ رشد و یا بلوغ و یا ترك خانه مادر-پدری است. اسلام با آموزه های ضدّ تكاملی شریعت منحطّ خود در تحریم و منع آمیزش و اختلاط دختران و پسران و تبعاً تحمیل ازدواجهای نامطلوب به شهروندان مایه بالا رفتن خشونت و ناهنجاریهای روانی و عاطفی در آنها میشود. و تعجّب نكنبد اگر كه تروریسم تنها وسیله موجّه اسلام، و ادیان، در برخورد با مشكلات تطبیقی آنهاست با مدرنیته! لذّت، روابط باز و اختیاری و آمیزش و زبان عواطف را در میان یك یك قوم تحریم كرده و بخاطر آنها مجازاتشان كنید و بدان مطمئن باشید كه تخم خشونت، نفاق و سالوسی، نفرت و كج خلقی و دهها نوع بیماری و ناهنجاریهای روانی دیگر را در میانشان كاشته اید و در ادامه البتة محصولاتی همچون تروریسم، انباشتن زندانها از مجرمان و شكنجه آزاد اندیشان و بله دولتمردانی كه به صندلیهای قدرت جوش خورده اند را در میان چنین جوامعی نظیر مسلمین بدروید!)

باری نگاه و نظر متقابل دارای تأثیر مغناطیسی خود است. ابن عمل منجر به تحریك لایه «مغز پائینی» یا ابتدائی انسانها میشود و بدان ربعی از دو رفتار عاطفی ــ «نزدیكی» و «دوری» ــ تحصیل حاصل میشود. بعبارت دیگر شما نمیتوانید بسادگی از كنار چشمانی كه بر روی شما قفل شده اند بگذرید؛ حالا یا با اطوار و اشاره، گر چه گاه بی معنا بوده باشند، یا تبسّم یا اخم یا در حالتی شرمنده و جمع و جور كننده و یا با جلفی یا احیاناً تظاهر به بیتفاوتی؛ بالاخره ناچارید بنوعی پاسخ دهید. نگاه متقابل در چشمان سلسله جنبان عواطف و خلجانهای آدمیان و حیوانات است كه دارای زبانی است بس غنی و مؤثّر؛ بخصوص در فرایند لاسیدن و جفتیابی. یك سائق جبلی و فطری دیگر سرشته شده در مغز پستانداران با هوش نظیر میمونها و منجمله انسان.

Keine Kommentare: