Dienstag, 19. Februar 2008

ازدواج عاشقانه دو نفره و جدايي با ورود نفر سوم




















ازدواج عاشقانه دو نفره و جدايي با ورود نفر سوم

خيلي وقت است مي خواهم درباره خانواده در ايران چيزي بنويسم كه شايد حوصله اي يا بهانه اي نمي يافتم. هرچند اين روزها وضعيت خانواده در ايران اينقدر افتضاح است كه بهانه تا دلت بخواهد مي تواني بيابي. من محقق نيستم و نبودم اما هميشه دغدغه مسايل اجتماعي را داشته ام. خانواده در ساده ترين تعريف اولين گروهي است كه فرد در آن عضو مي شود. كوچك ترين اجتماع يا گروه اوليه يا همان زن و مردي كه با هم ازدواج مي كنند و بعد تر ها صاحب فرزند مي شوند.

همه درباره خانواده مي دانيم اما من نمي خواهم خيلي مودب و شسته و رفته درباره اين گروه ساده اجتماعي كه به اعتقاد من در ايران در حال سقوط است، حرف بزنم. وضعيت به نظر من اينقدر تيره و تار شده كه بايد زنگ خطري را به صدا در آورد. زوج در ايران امروز ديگر معنا ندارد. خانواده دو نفري تبديل به سه نفر شده. منظورم فرزند نيست كه كاش بود.

اين روزها چقدر ساده مي توان شنيد دو نفر عاشقانه ازدواج مي كنند و دشمنانه از هم جدا مي شوند. اين روزها خيلي ساده نفر سومي در ميان زوج، حضور مسلم دارد. آدم ها انگار نمي دانند از جان هم چه مي خواهند و تحت شرايط سفت و بي رحمانه اجتماعي و سنتي و مذهبي، تن به ازدواج مي دهند و بعد دلزدگي ها آغاز مي شود و بعد حضور نفر سومي و بعد تشكيل زوجي ديگر با حذف نفر اول. اما اين چرخه همچنان ادامه دارد و بازي دوباره از نو آغاز مي شود.

جمهوري اسلامي با تمام شعارهاي مسخره اي كه براي حفظ كانون خانواده داده و مي دهد در واقع به خانواده گند زده. نه تنها اين كانون را نتوانست گرم نگه دارد بلكه آتشي در اين گروه كوچك برافروخت كه تا اين زمين زمين است اين آتش هم شعله ور خواهد بود. سانسورهاي بي جا و محدوديت هاي بي اساس و مسخره اي كه درباره زن روا داشته، زن را به موجودي صرفا جنسي تقليل داده و هوس حيواني مردانه را در مردان سست عنصر جامعه تقويت كرده. آموزش و پرورش و صدا و سيما در تربيت هاي فرهنگي و اجتماعي خود فاصله زن و مرد را بيشتر و تنها راه سالم را ازدواج معرفي مي كنند و با دستاويز قرار دادن اسلام تنها راه سكس را صيغه و ازدواج معرفي مي كنند. يعني تعريف خانواده تنها به بعد سكس آن. زن را تنها محدود به شوهر مي كند و به مرد اجازه هر نوع ارتباطي را مي دهد. و اين طور است كه مردي كه در اين جامعه بيمار ايران رشد مي كند خود را آزاد مي داند و هر گونه بي حرمتي به جنس مقابل را بر خود روا مي پندارد. مگر اينكه از همان ابتدا بيماري جامعه اش را بشناسد و خود را درمان كند.

در مقابل زنان هم براي هم دشمني مي كنند و در پي ذره اي محبت و امنيت به سادگي حاضر مي شوند همان نفر سومي شوند كه با حضور خود تدريجا نفر اول را از بازي بيرون كنند.

صدا و سيما با آن سريال هاي مسخره زوج هاي احمقي را نشان مي دهد كه به سنتي شكل ازدواج كرده اند و موفقند. چيزي كه در بيرون ساختمان جام جم هم يافت نمي شود. دختران چادري متين با پسران خوش تيپ ريش دار زوج ايده آلي براي اين سازمان احمق است. خيانتي كه آموزش و پرورش و صدا و سيما دارد به خانواده ها مي كند هيچ ارگاني تا كنون نكرده.

از آن طرف خانواده ها از ترس فساد فرزندان خود را مجبور به ازدواج هاي زود رس مي كنند كه مبادا خلاف اسلام شود يا آبروي شان برود.

يكي از بحران هاي اصلي خانواده هاي مذهبي شكاف بسيار عميق ميان دختران و پسران شان است. اصولا پسرها حتي در مذهبي ترين حالت خود، آزادانه تر از دختران در همان طبقه عمل مي كنند. پسر وارد جامعه مي شود با سيلي از دخترهاي رنگارنگ آشنا مي شود اما توقع خانواده آن است كه با دختري از هم طبقه خود به لحاظ مذهبي ازدواج كند و مي كند و خيلي ساده نفر سوم از همان اول حضور پر رنگي در ميان زوج در حال متلاشي، دارد. منظورم خيلي شفاف اين است كه مذهب هيچ دليل منطقي براي سالم بودن يك زوج نيست.

خانواده در ايران امينت ندارد. وقتي در خيابان راه مي روي يا مدتي در شركتي يا اداره اي كار كني يا كمي ميان مردم باشي و روزها را با آنها بگذراني يا ماشين گردي كني خيلي ساده و به سرعت متوجه مي شوي همه براي هم نقشه كشيده اند. زن ها براي هم، مردها براي هم، زن ها براي مردها، مردها براي زن ها. نقشه براي حضور يا حذف آدمي ديگر از اين گروه. همه مي دانند كه گروه بايد دو نفره باشد اما خب چه اشكال دارد گاهي سه نفري اين بازي را ادامه داد يا اگر سخت شد، نقشه اي بريزند براي حذف يكي ديگر. اين بازي رايج در ميان مردم ايران شده.

من آمار ندارم و نمي خواهم داشته باشم. اما اينقدر شعله هاي اين آتش بلند است و اينقدر نزديك شدن به ايران آدم را مي سوزاند كه نيازي به عدد نيست كه هيچ وقت براي بيان سقوط مفاهيم، نيازي به عدد نيست.

خانواده در ايران به ضرب و زور تعدادي از آدم ها رو پا مانده اما اگر به نسل بعد از انقلاب باشد و نسلي كه معلوم نيست هويتش از كجا آب مي خورد، بايد پيش بيني كرد افتضاحي به بار آمده كه نمي دانم چه جور جمع خواهد شد. اين افتضاح زماني شروع شد كه آدم ها دوستي با جنس مخالف، سكس و هوس را با خانواده اشتباه گرفتند، چون جمهوري اسلامي آنها را مترادف هم گذاشت.

شايد بحران خانواده در همه كشورها مساله جدي باشد اما درد ايران هميشه اين است كه در لباس دين و اسلام و مردها به خود اجازه هر كاري را مي دهند و زن ها براي رهايي، ديوانه وار بر عليه خود، همديگر را قرباني مي كنند. شايد براي همين است من هيچ وقت نمي توانم در جنبش زنان فعال باشم چرا كه هر چه بلا بر سر زن هست، خودش به بار آورده و نه غير.

به هر حال خانواده از مفاهيمي است كه در ايران مقدس ناميده مي شود اما متاسفانه خانواده كاركرد سكسي و فرار از خانواده اي ديگر به خود گرفته كه من نمي دانم تقدسش كجايش است؟ يا حتي منفي تر خانواده اي كه براي پوشاندن هوس ساخته شده چگونه مقدس مي تواند باشد؟

به هر تقدير در اين يكي هم كشورمان شكست خورده اي بيش نيست و نبايد دلمان را به اين خوش كنيم كه ما ايراني ها فلان و بهمانيم يا ما مسلمون ها البه و بله ايم. نخير! ما ايراني ها خيلي هم فلان و بهمانيم و هيچم اين خبرها نيست؛ بويي از اخلاق و انسانيت و وجدان هم نبرده ايم و ربطي به تاريخ نمي دانم چند هزار ساله مان ندارد.

* به شدت از اين وضعيت اسفبار شاكي هستم. كاش آدم ها به اين جمله زيبا كمي توجه مي كردند: "هرآنچه بر خود مي پسندي بر ديگران هم بپسند و هر آنچه بر خود نمي پسندي بر ديگران هم روا مدار."

Keine Kommentare: