Freitag, 9. Mai 2008

حمله ي آمريكا به ايران




















در مجلسي بودم كه همه جور آدم توش پيدا ميشد از بازاري و پولدار بگير تا كارگر ساده ي شهرداري تا آدم متاهل بيكار با چند سر عائله تا آدم بدهكار و ورشكسته.
بحث بر سر گراني و مشكلات روزمره ي زندگي بود، فحش خواهر و مادر بود كه مثل نقل و نبات نثار احمدي نژاد و خامنه اي ميشد، ديگه حتي مومن ترين! فرد مجلس كه انبوهي ريش نيز بر صورت داشت، احمدي نژاد و آخوند ها رو احمق خطاب ميكرد.
نااميدي رو ميشد به وضوح در چهره ي همه ي افراد حاضر در مجلس ديد، هيچ كدام ذره اي به آينده اميد نداشتند و اين حكومت رو اصلا اصلاح ناپذير مي دونستند، نكته ي جالب اين كه تقريبا همه متفق القول بودند كه تنها راه چاره، حمله ي نظامي آمريكا به ايرانه.
يكي ميگفت اگه حمله بشه چي ميشه، تمام اون بدهكاري هاي من به دولت فراموش ميشه، ديگه كي توي جنگ مياد و سفته هاي من رو به اجرا ميذاره!
اون يكي ميگفت اتفاقا توي خر تو خري ِ حمله ي آمريكا به ايران، خوب ميشه پولدار شد، من از همين حالا چند جا رو نشون كردم كه توي خر تو خري برم سر وقتشون، يكيش همين بانك … سر كوچه مونه.
ديگري ميگفت آخ كه اگه حمله بشه، من خواهر و مادر اين ممد سياه خايه مال رو ..ام، زندگي من رو اين مادر … خراب كرد، بسيج رو، رو سرش خراب مي كنم.
يكي ديگه مي گفت اتفاقا بايد در زمان حمله ي آمريكا، با نيروهاي آمريكايي همكاري كنيم تا زودتر اين آخوندها رو شكست بدن، مثلا ما مي تونيم بريزيم و فرمانداري و استانداري و صدا و سيما و مراكز حساس رو بگيريم، حسابش رو بكن من اگه صدا و سيما رو گرفتم اولين كاري كه مي كنم يه كليپ از داريوش پخش مي كنم
يكي از معدود مخالفين حمله ي نظامي گفت بابا شما چه طور دلتون مياد يكي به كشورتون حمله كنه، اين جا وطن ماست من كه با آمريكايي ها ميجنگم.
ديگري جواب داد اي بابا كدوم وطن؟ چه كشكي؟ چه آشي؟ اين كشور نفت داره، گاز داره، معادن داره، خاكش طلاست، نفت شده بشكه اي صد و بيست دلار اما انگار نه انگار، كار دنيا بر عكس شده، همه جا با افزايش درآمد قدرت خريد بالا ميره اما اين جا نه، هر چي قيمت نفت بالاتر ميره ما قدرت خريدمون پايين تر مياد، من اصلا وقتي ميشنوم كه قيمت نفت بازم افزايش پيدا كرده، بغضم ميگيره، اعصابم خورد ميشه چون مي فهمم كه باز گروني بيشتر ميشه اي كاش نفت بشه بشكه اي يك دلار، اصلا ديگي كه براي من نجوشه بذار كله ي سگ توش بجوشه.
خلاصه اين كه هر كسي تحقق روياهايش رو در حمله ي نظامي آمريكا به ايران مي ديد و براي حمله ي آمريكا به ايران همگي لحظه شماري مي كردند.
به نظر ميرسه كه كاسه ي صبر همه لبريز شده و طاقت همه سر اومده به قول معروف كارد به استخون همه رسيده، فشار به نهايت خودش رسيده به نحوي كه مردم ديگه ميگن بذار آمريكا حمله كنه، از اين كه ديگه بدتر نميشه، يكي توي همون مجلس ميگفت اين آخوندهاي روباه صفت سي ساله كه دارن ايران رو غارت مي كنن بذار آمريكايي ها ده سال غارت كنن لااقل جيب اين آمريكايي ها ته داره كه، بعد از ده سال لااقل كشورمون رو ميدن دست خودمون اما اگه دست اين آخوندها باشه تا قيامت هم چيزي به ما نميرسه، اصلا حالا كه ثروت هاي اين مملكت رو دارن ميدن به عرب ها بذار اصلا نه به ما برسه نه به عرب ها، نوش جون آمريكايي ها.
واقعا تصورش رو بكنيد كه چه فشاري بايد روي انسان باشد كه انسان آرزو بكند يك نيروي بيگانه و خارجي به كشورش حمله كند، زماني تعداد موافقين حمله ي نظامي آمريكا به ايران براي نجات كشور بسيار كم بود اما در اين شرايط روز به روز بر تعداد موافقين افزوده ميشه.
وقتي مردم خودشون قدرت بلند شدن ندارن و اين حكومت اون اندك صداهاي مخالف رو هم به شدت سركوب مي كنه نتيجه اش اين ميشه كه مردم ايران به آمريكا براي تهاجم نظامي به كشور، چراغ سبز نشون ميدن.

Keine Kommentare: