Dienstag, 4. März 2008
شعری از استاد فریدون مشیری در وصف استاد حسن گل نراقی
در همه ایران کسی به یاد ندارد / نغمه سرائی که یک ترانه بخواند /
تنها با یک ترانه در همه عمر / نامش اینگونه جاودانه بماند /
صبح که در شهر آن ترانه درخشید / نرمی مهتاب بود و گرمی خورشید
بانگ هزار آفرین به هر جا پیچید / شور و سروری به جان مردم بخشید /
نغمه پیامی ز عشق بود و ز پیکار / مشعل شب های رهروان فداکار /
شعله برفروختن به قله گفتار / بوسه به یاران امید و وعده به دیدار /
خلق به بانگ مرا ببوس تو برخاست / شهر به بانگ مرا ببوس تو رقصید /
هرکه به هرکه رسید نام تو پرسید / هرکه دلی داشت بوسه داد و ببوسید /
یاد تو در خاطرم همیشه شکفته است / کودک من با مرا ببوس تو خفته است /
ملت من با مرا ببوس تو بیدار / خاطره ها در مرا ببوس تو نهفته است /
روی تو را بوسه داده ایم چه بسیار / خاک تو را بوسه می دهیم دگر بار /
ما همگی سوی سرنوشت روانیم / زود رسیدی برو خدات نگهدار /
هاله مهر است این ترانه بدانید / بانگ اراده است این ترانه بخوانید /
بوسه او را به چهره ها بنشانید / آتش او را به قله ها برسانید
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen