Freitag, 28. Dezember 2007


شعري از مهدی اخوان ثالث

از دفتر زمستان





سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت،

[سرها در گریبان‌ست.

کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پا را دید نتواند،

که ره تاریک و لغزان‌ست.

وگر دست محبت سوی کس یازی،

به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛

که سرما سخت سوزان‌ست.

*



نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک.

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.

نفس کاینست، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستانِ دور یا نزدیک؟

*



مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن‌چرکین!

هوا بس ناجوانمردانه سردست… آی..

دمت گرم و سرت خوش باد!

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!

*



منم من، میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم.

منم من، سنگ تیپاخورده‌ی رنجور.

منم، دشنام پست آفرینش، نغمه‌ی ناجور.

*



نه از رومم، نه از زنگم، همان بی‌رنگ بی‌رنگم.

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم.

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد.

تگرگی نیست، مرگی نیست.

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان‌ست.

*



من امشب آمدستم وام بگزارم.

حسابت را کنار جام بگذارم.

چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.

حریفا! گوش سرما برده‌است این، یادگار سیلی سرد زمستان‌ست.

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده،

به تابوت ستبر ظلمت نه‌توی مرگ‌اندوه، پنهان‌ست.

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان‌ست.

*



سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت.

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،

نفس‌ها ابر، دلها خسته و غمگین،

درختان اسکلتهای بلور‌آجین،

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبارآلوده مهر و ماه،

زمستان‌ست.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen